این طوری نیست که از این که باهام هم خونه ای یا اینکه زیر آسمون یک شهری م خوش حال باشم
از اینکه بیداری خوشحال م
من یک سوال ِ درونی ِ بی نیاز به جواب دارم اون این که قاف تو این شهر ِ ؟
*می دونی چند وقت ِ چی م شده ؟
تمام حس ها م و دوست داشتن ها م و واکنش هام و آدم ها م
برام شدن نوعی از توهم نوعی از بی ارزشی
درست نتونستم بگم ش
اما حس ِ اینکه تمام مهم بودن های دیگران برای من ی ِ توهم ِ ساختی ذهنی توسط من بوده یعنی مقصودم این بوده که من از خودم فریب خوردم
جوری که دیگه من و نمیکشه دنباله رز ،دنبال میشا و حتا بی اغراق نمی کشه امریکا حتا با وجود ِ مهر ِ صامت