داشتم فکر میکردم کلا غرفه رو به امید آ سین و چتری و خودم ..بستم
الف با وجود_ :ایکس بهم این حس و داد که قبلا در جواب به حان یا از مرام یا از رو در به ایستی یا از جبر اوکی_ بیشتری داده میشده از آدمها
من که اون شیوه رو دوست ندارم اما گفتم که گفته باشم ! :دی
حتا دفعه ی بعد تایم افراد و تو یک گروه میپرسم نه فرد به فرد که دیگه اوج_ آسودگی باشه :)
یک طور هول؟ ناکی فکر کردم که
-یعنی از تک تک ش شاید هول نکردم از لیست هول کردم شاید- که
چه قدر با ل ِ فرق دارم
چه قدر با ملکه
حتا اگر بخوام افزایش بدم سختی ِ لحظه رو
چه قدر با میم هم
و خوب مسلما با ز ،با خانوم ِ مهتابی
..
با همه
زیاد داری سخت می گیری
مثل همیشه
من دارم فکر میکنم دیروز چه قدر حرف زدم
خودم خودم و رها کنم هنوزم دارم حرف میزنم
یکی بیآد ٤٠ تا پیام تبلیغاتی وبلاگم و پاک کنه
یکی بیآد خیلی کارهای دیگه هم کنه
توصیفش سخت_
توصیف کاری که دارم مدت ها ست انجام ش میدم اما هنوز
برام عادی نشده
: اون قدر تند دویدن و تند حرف زدن که حتا نرسی فکر کنی داری با قاف حرف میزنی
چی شده چی نشده کی_ کی ای
حتا این نوشته هم خلاف_ قوانین_ دویدن_
دیدی یک موقع ها شاید حتا به خاطر حال_ بد خودت_ اما فکر میکنی آدمهایی که میشناسی و کلی حتا باهاشون حس خوب داری یکهو جا ت میدارن وسط_ بازار_ شلوغ منطقی و بی تفاوت ؟ (من : بی رحم)
کاش ماهم مثل همه درگیری های متعالی داشتیم
این قدر با چیزهای فیزیکی_ عادی برای همه دست و پنجه نرم نمیکردیم
آزار نمیدیدیم
از پرتگاه برای چندین و چند مین بار نمی افتادیم
استرس دارم
(چه وبلاگ مزخرفی دارم ،به جای شرح واقعه ،ثبت نقطه میکنم ،هوم)