-

۳۳ مطلب در بهمن ۱۳۹۵ ثبت شده است

ناراحت

بیا گریه کنیم
۲۳ بهمن ۹۵ ، ۲۰:۱۵ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
abr Tehrani

مدیریت دانش یا نیم کره ی غم

داشتم فکر میکردم کلا غرفه رو به امید آ سین و چتری و خودم ..بستم

الف با وجود_ :ایکس بهم این حس و داد که قبلا در جواب به حان یا از مرام یا از رو در به ایستی یا از جبر اوکی_ بیشتری داده میشده از آدمها 

من که اون شیوه رو دوست ندارم اما گفتم که گفته باشم ! :دی

حتا دفعه ی بعد تایم افراد و تو یک گروه میپرسم نه فرد به فرد که دیگه اوج_ آسودگی باشه :)

۲۲ بهمن ۹۵ ، ۱۱:۱۱ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
abr Tehrani

قبل از قبلی

یک طور هول؟ ناکی فکر کردم که

-یعنی از تک تک ش شاید هول نکردم از لیست هول کردم شاید- که 

چه قدر با ل ِ فرق دارم 

چه قدر با ملکه 

حتا اگر بخوام افزایش بدم سختی ِ لحظه رو 

چه قدر با میم هم

و خوب مسلما با ز ،با خانوم ِ مهتابی 

..

با همه 

زیاد داری سخت می گیری 

مثل همیشه 


۲۱ بهمن ۹۵ ، ۱۶:۳۶ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
abr Tehrani

من کلا چیزی برام مهم نیست-....

ملکه عکس یک دختر و میفرسته و یک حرفهایی میزنه کلا در حال کشف ارتباط این دختر با کراشش ِ
این بار مطرح می کنه که احتمال زیاد دختر ِ "مجازی ِ" -یعنی همون بین الملل- -یعنی همون پردیس-
با یک آرامش نسبی ای می گه اینا رو 
دفع ِ پیش تو جنگ ِ زیبایی یکم حس خوبی نداشت
دوباره رفت فکرم پیش اینکه ملیکا فرضی و که تبریزی ِ (ارومیه ای ِ ،من همش اشتباه میگم ..) کد نویسی و زبان ش خیلی خوب ِ ،پدر ش نونوا ِ -:)-
خیلی بیشتر از من و ملیکا تو یک سری مسایل می فهمه رو دوست نداره {منظورم عدم حق آدم ها نیست.}
و همزمان احساس می کنه برای پسر ِ فلان صاحب ِ "اکتیو" کم ِ 
می دونی چی می گم ..
انگار شماره خوردیم و باید با عدد هامون دفن شیم 
با کارهامون داریم این و میگیم

۲۱ بهمن ۹۵ ، ۱۶:۲۴ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
abr Tehrani

ز

من دارم فکر میکنم دیروز چه قدر حرف زدم 

خودم خودم و رها کنم هنوزم دارم حرف میزنم

۲۱ بهمن ۹۵ ، ۱۲:۰۲ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
abr Tehrani

چ

یکی بیآد ٤٠ تا پیام تبلیغاتی وبلاگم و پاک کنه 

یکی بیآد خیلی کارهای دیگه هم کنه

۲۰ بهمن ۹۵ ، ۲۲:۳۲ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
abr Tehrani

ب

توصیفش سخت_ 

توصیف کاری که دارم مدت ها ست انجام ش میدم اما هنوز 

برام عادی نشده 

: اون قدر تند دویدن و تند حرف زدن که حتا نرسی فکر کنی داری با قاف حرف میزنی 

چی شده چی نشده کی_ کی ای 

حتا این نوشته هم خلاف_ قوانین_ دویدن_


دیدی یک موقع ها شاید حتا به خاطر حال_ بد خودت_ اما فکر میکنی آدمهایی که میشناسی و کلی حتا باهاشون حس خوب داری یکهو جا ت میدارن وسط_ بازار_ شلوغ منطقی و بی تفاوت ؟ (من : بی رحم)

۲۰ بهمن ۹۵ ، ۲۲:۳۱ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
abr Tehrani

ت

کاش ماهم مثل همه درگیری های متعالی داشتیم 

این قدر با چیزهای فیزیکی_ عادی برای همه دست و پنجه نرم نمیکردیم 

آزار نمیدیدیم 

از پرتگاه برای چندین و چند مین بار نمی افتادیم

۱۹ بهمن ۹۵ ، ۰۰:۰۲ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
abr Tehrani

بدو

استرس دارم

(چه وبلاگ مزخرفی دارم ،به جای شرح واقعه ،ثبت نقطه میکنم ،هوم)

۱۷ بهمن ۹۵ ، ۰۱:۱۱ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
abr Tehrani

سردِ

فرست آو آل -الان -سرد ِ-خیلی
خب ،از دانشکده که با خانوم ِ ملکه اومدیم بیرون و راه افتادیم تو انقلاب و سمت ِ میدون-با گذر از حاشیه ها و
قصه های میانی سر ِ ژیپس و آلژینات و باند گچی - :)
رسیدیم به وایستادن و نشستن -نه کاملا تجربه ی رسوبی که با ف داشتم ولی بد نبود-تقریبا
وایستادن و نشستن تو ایستگاه مترو انقلاب ر
نهایتا ساعت از شش گذشته بود و داشتیم جمع می کردیم که روان شیم بریم خونه که منم یک آدم جالب -جلب کنده- پلاس یک آدم دیگه دیدم و
بحث و سریع و قطعی جمع کردم و مشاهدات ِ تو دل خودم ضایع و تو ظاهر عمیقا تو گوشی غرق و آغاز کردم
اصل قضیه اینکه من سوار مترو شلوغ شدم و دو تا آدم موندن تو ایستگاه انقلاب 
نکته ی گریه آور اینکه
من حتا ایستگاه توحید پیاده شدم -حتا 
نشستم بعدی و سوار شدم 
اما ..
کلا نشنیده بگیر حرفام و اما حس ِ حیف طور و اینا

هوم
۱۶ بهمن ۹۵ ، ۲۱:۴۱ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
abr Tehrani