ی_ احساس_ نا آرومی_ وسیع و بی دلیلی دارم که آروم نمیشه :(
این جور موقع ها فکرم میره سمت کار احمقانه انجام دادن
الان دو تا کار احمقانه تو ذهنم_
برم بلاک_ #68 با یک آدمی خیلی زیرکانه آشنا شم خیلی سر خوشآنه و احمقانه
دو به نگار پیشنهاد بدم مشروط به نخوابیدن
حالم خوب نیست
بی دلیل
نه دلم برا قاف تنگ شده نه کارها م تو مرحله ی نگرانی_
فقط تو این بدبختی_ رزومه
به طور احمقانه ای گند هم میزنم تو دانشگاه
با کیانا تو اکباتان راه میرفتیم
از یک چیز توی گذشته ی گذشته حرف میزدیم
من اصرار میکردم که برام شدنی نیست تموم شدن_ آزار و نگرانی ش
کیانا تو نقطه ی برعکس م وایستاده بود
بلند گفتم مثل اینکه به یکی تجاوز شده ولی بعدش باید سعی کنه فکرش و خوب کنه
چون شده و کاریش نمیشه کرد
گفتم من این تفکر و متوجه م اما شدنی نیست حداقل فعلا برام
امروز فکر کردم -خیلی قبلا هم این فکر و کرده بودم-
تا کی قرار_هر چی که شد به خودمون هی بگیم
شده
کاریش نمیتونیم کنیم
مقصودم این نیست که این و نگیم و کاری کنیم و این حرفای برخیزاننده
نه
مقصودم خستگی_ خیلی خستگی
اینستاگرام یک روز نشده پاک شدم و ریختم و دو تا استوری مزخرف گذاشتم
ی_ پیج_ داستان طور فالو کردم
اکسپت کرد
خوندم
گاها تو این خوندن ها نوشتن ها بیشتر شبیه_ لیست_ دوست دختر هام تا به کنون_
تا
حس ها و روایت ها
بهر حال
یک جا بود که تهران نبود
ارتباط های همجنسگرانه و شاید عاشقانه
زن های متاهل_ همجنسگرا
تقریبا میشه گفت
احساساتی شدم
داشتم فکر میکردم
حالا من -دقیقا من ،نه من_ نوعی- که نمیرم فلان جا با پارتنرم عروسی کنم خوشبخت شم
خجالت بکشم از خوشبختی م تو تضاد با این -شاید- بد بختی
هممون به اندازه های مختلف بد بختیم
من و اون زن ها
من هیچ وقت ی_ رابطه ای که معنی زندگی بده رو تجربه نکردم
به خاطر همین نمیدونم که آیا اینکه فاکتور_ تو یک خونه زندگی کردن و به یک رابطه ی خوب بدی
اون حالتی که تو ذهنم از اهمیت دادن و مهم بودن مسائل شخص مقابل هست شکل میگیره یا نه
راستش تو خونه ی خودمون شده حس کنم مسائل من که شاید حتا فقط درگیری ذهنی اند بیشتر برای مثلا میلاد هیچ اهمیتی (حداقل چیزی که من برداشت کردم) نداره
افراد کمی و به عنوان دوست میبینم
آدم های خوبی اند
اما همیشه این حس و بهم میدن که نمودار باهاشون اوج میگیره تو دیدنشون (حتا نه لزوما دیدنشون+) بعد صفر میشه در اصل وجودشون
یعنی میدونی گاها دنبال_ اهمیت دادن هایی ام که نه از سر آدم خوبی بودن باشه
مثل رفتار خود_ آدم با خودش
آدم برای اینکه آدم خوبی_ با خودش خوب تا نمیکنه و غیره
شاید برای اینکه خودش_
با خودش خوب تا میکنه
خوب بود آدم برا یکی خودش بود
-مسخره-
با المیرا :
آیا ی_ مردی که با زنهای مختلف بی تعهد میخوابه رو از استریت بودن خارج میکنیم ؟
که بیآیم دنبال رویا هامون تو ی_ همجنسگرا بگردیم ؟
ی_ موجودی که گیاه میخوره خیانت نمیکنه سر_ بچه ش داد نمیزنه ....
با ملیکا :
با جمع کردن_ صورتش نه نمیشه اگه باباش بفهمه میکشتش نه اون "پاک"_
نه اگه واقعا این طور باشه من میرم باهاش صحبت میکنم که خوبش کنم ..
(جمله های جواب به من بعد از بیان_ احتمال_ هومو بودن_ یکی)
(من به قصد و حتا نه لزوما چون اعتقاد داشتم طرف هومو_ این حرف و باز کردم ،از سر بی کاری)