اینستاگرام یک روز نشده پاک شدم و ریختم و دو تا استوری مزخرف گذاشتم
ی_ پیج_ داستان طور فالو کردم
اکسپت کرد
خوندم
گاها تو این خوندن ها نوشتن ها بیشتر شبیه_ لیست_ دوست دختر هام تا به کنون_
تا
حس ها و روایت ها
بهر حال
یک جا بود که تهران نبود
ارتباط های همجنسگرانه و شاید عاشقانه
زن های متاهل_ همجنسگرا
تقریبا میشه گفت
احساساتی شدم
داشتم فکر میکردم
حالا من -دقیقا من ،نه من_ نوعی- که نمیرم فلان جا با پارتنرم عروسی کنم خوشبخت شم
خجالت بکشم از خوشبختی م تو تضاد با این -شاید- بد بختی
هممون به اندازه های مختلف بد بختیم
من و اون زن ها