-

۳۳ مطلب در بهمن ۱۳۹۵ ثبت شده است

کاملا

احساس تنهایی

۱۳ بهمن ۹۵ ، ۲۲:۴۸ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
abr Tehrani

مر پینک آی فیل

شما هم وقتی میخواین دستاتون و لاک صورتی کم رنگ و طوسی بزنین ..

این استدلال و میکنین که با راست گوشی و بیشتر میگیرم و قابش صورتی_ پس راست و طوسی میزنیم ؟

بعدش هم وقتی لاک طوسی زدن_ راست تموم شد بیآین پست بذارین و 

تو راه اومدن به این فکر کنین

که 

من چند سال لاک نزدم برای عزا داری -و غیره


نمیگم ف میگفت اما فکر کردم ف بر این طریق بود که لاک مشکی برای همو ها ست 

فکر کنم بیشتر برای پانک ها و متال طور ها باشه البته به نظرم 

اما

من مدت_ دقت میکنم اون لاک زرشکی طوری_ همش مشکی شده ....

۱۳ بهمن ۹۵ ، ۱۴:۱۳ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
abr Tehrani

دوست دارم باز این حالت بشه

چند روز پیش جلوی ماکرو فر/ویو بودم که یک آدمی اومد و وسایلش و کاپشن و ظرف غذای از کیف در آورده ش و گذاشت رو لبه ی گرانیتی و رفت

بعد گرم شدن غذا م تو تردید این بودم که ظرفش و بذارم تو یا نه 

نذاشتم

این دفعه 

یعنی دیروز 

باز دقیقا همون اتفاق افتاد

اولش حتا توهم زدم که آدم رو اشتباه گرفتم 

اما بعد توهم زدم که همون_

بهر صورت عدس پلو و خرماش رفت تو ماکروفر در نبودش


جلوی سایت دوباره دیده شد آدم_

جالب بود 

من پسندم اینکه نگاه و جایگزین سر و صدا کنم 


# خوشحال 

۱۳ بهمن ۹۵ ، ۱۱:۵۹ ۴۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
abr Tehrani

چرت و پرت

دیروز این طوری فکر کردم

ملکه تو آسانسور به دوستهای غریبه ش گفت 

س_ اول[_ همه] من و برداشت اما در حالی که س_ بعد اینکه ملکه دوباره پرسیده بود جواب و گفته بود که رزومه تون خوب نیست یا یک همچین حرفی ولی باشه

نقل من قصه ای که رخ داده نیست ،به من چه (لذتی نداره مشکل یکی دیگه برام)

و اینکه بعد نمره ی سه صدم بالای ١٨ ش که بهش داده شده دیگه از این که تو امتحان پایانی فلان و فلان و اشتباه نوشته حرفی به میون نمیآره بلکه تو جایگاه قربانی و ١.٧ ام قرار گرفته

میدونم فکر میکنی من شبیه دختر حسودام -باشه

من فقط هدفک از گفتن این حرفها این بود که بگم درسته که گاهی ملکه جوری رفتهر میکنه که خیال میکنی صداقت هایی/خوبی و صافی رو داره که بچه ها دارن (البته توامان..) اما حرفم و به خوبی و اون و بدی خودم پس میگیرم

-لازم به ذکر_ (برای خودم) که منم دیروز به شهر_ جهنمی دروغ گفتم که به خاطر موضوع تمایل، داشتم که با شما بردارم

۱۱ بهمن ۹۵ ، ۱۵:۵۶ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
abr Tehrani

حالم خوب نیست

احساس میکنم حالم از آدم هایی که باهاش ارتباط دارم به هم میخوره

از دختر سلامت_ که ول کن ما نیست

از شهر_ جهنمی

از ملکه ،تا اندازه ای

-دیروز قبل رفتن تو کلاس که تنها دخترش بودم (تنها دخترش بودن وقتی برای من بولد_ که احساس کنم مردمان دچار سکسیسم اند ،تفاوت میدن بین تو و باقی به نظرت) 

قبلش با آقای سی ساله و معلم وایستاده بودیم درباره ی این قصه ی آمریکا حرف میزدیم میخندیدیم و احساس من دخترم دارن و ندارن ،با اینکه آقای معلم مذهبی_

۱۱ بهمن ۹۵ ، ۱۰:۴۳ ۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
abr Tehrani

نا آرام

خوب بود یک آدمی بود که پر حرف بود و اندازه ی من از تنهایی 

میترسید 

۱۰ بهمن ۹۵ ، ۲۱:۵۴ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
abr Tehrani

در زندگی هیچ کس را نداشتن-این که چیزی نیست

کلاسی که همه ی اعضا (شاگردا و استاد) مرد ند 

و از اون شاگردا که نسبتا نمیشه زیاد راحت باهاشون حرف زد

هفته بعد یک دختری اضافه میشه که نبودش به از بودش_ (خنده ،ی عصبی)

۱۰ بهمن ۹۵ ، ۱۹:۱۸ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
abr Tehrani

نا کامل

دیروز که تو ماشین کنار بابا نشسته بودم و نا موفق داشتم تلاش به بغض موندن_ گریه میکردم

داشتم فکر میکردم آدمهایی هستند که تو عمرشون به پوچی برسند اما

مساله ی من شاید با چی ها حتا به پوچی رسیدن باشه 

پوچی_ گسسته ای که تمایل زیادی به پیوستگی داره ،مثلن

۰۹ بهمن ۹۵ ، ۲۳:۲۸ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
abr Tehrani

چه قدر روز سختی،فردای سختی،هفته ی سختی

آروم نیستم 

حدود اینکه مامان میگه بچه که بودی شب که میشد خوابت میومد اما مقاومت میکردی نخوابی

خوابم نمیآد اما بیشتر نا آرومی هام و تیک نزدم


فردا شش و چهل و پنج باید

برم 


۰۹ بهمن ۹۵ ، ۲۳:۲۵ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
abr Tehrani

کاش

یک مدت این حالت و گرفتم که وقتی ناراحتم
استرس میگیرم و بلند بلند و تند تند حرف میزنم
شاید حتا به نظر خندان هم میآم 
۰۸ بهمن ۹۵ ، ۲۱:۳۸ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
abr Tehrani