گوگل میکنم 'منع شدگان'
بعد ِ وبلاگ ِ آپدیت نشده ی اون دختر ِ فروغ
نوشته منع شدگان تحصیل تو آمریکا میرن شریف
به اندازه ی تمام ِ کلاس های کنسل شده ی صبح
ولی شهرزاد نرفتن ِ شب
کاش به جای فرزاد امشب ی ِ دختر به هوای پروژه دانشگاه من و یک ساعت می برد بیرون
دقیقا برام مهم نبود چه قصدی داشت
خوشحال می شدم :(
فریبا.
بعد کلاس به یکی از بچه ها میگه از من چند تا عکس بگیر
بعد هم میگه شما هم اگه دوست دارین بیآین
بعد تاکید میکنه که عکس تون جایی گذاشته نمیشه
"شوهر من خودش به این جور چیزها خیلی حساس ِ"
یک طور ِ خانواده داری میگه
بیست و یک ساله.
میگم الان یعنی پارتنر ت بخواد مدل لباس زیر -!- بشه باید باهات در میون بذاره
میگه آره
میگم ترجیح ت ِ نباشه ؟
میگه ترجیحم ِ منصرفش کنم اما اگه عاشق این کار باشه میرم تحقیق میکنم درباره ی جا ش
سی و یک ساله.
چهار روزه از کانادا موقتا اومده تهران
بهش میگم نمیری پارتنر ِ گذشته ت و ببینی ؟
میگه همون روز اول خودش اومد بدون اینکه به پارتنر ِ کنونیش بگه
داشتم به عکس پنجمش نگاه میکردم
یک طور توهمی طوری داشت
داشتم به مسخره به خودم میگفت
آره دوربین که نمیتونه علف مصرف کنه
(فعل_ علف چی_ ؟ ،بعد اینکه علف همین نتیجه رو میده اصلا ؟!)
پس افکت_
!
- خب حالا کجا بریم
- میخوای تو ی ِ رندم سلوشن ِ اولیه بده ،من بهت ی ِ بهینه ی محلی بدم
داشت بهش میگفت که تو که خیلی خوبی لاغری
داشت جواب میداد که نه پاهامو ندیدی اونا چاق اند
رفت به این سمت که هر کی یک جور ِ یکی دوست داره باسن داشته باشه یکی نه
با یک بلندی و شادی گفت نه اصلا همه دوست دارن مگه میشه دوست نداشته باشن
میدونی اول ازش بدم میومد بعد این ها رو دیدم
یعنی میتونی فکر کنی ذهنم صاف نبوده با اصل ِ حرف
نمی تونستم حس ِ خوبی داشته باشم به این دو تا جمله ش
یکی اینکه
- نمیدونم از 'ما' ست یا نه -
میدونی من شاید یکم حساس م به فرم ِ ادای مسائل
خودمم نمیدونم با چی ش مشکل دارم
حتا شاید با مفهومش مشکل ندارم
و یکی اینکه
- اینم یکی دیگه، استاد ِ دانشگاه ِ -
نمیدونم چرا این قدر گاهی ذهنم سخت میگیره
اما بهم حس ِ یک اثباتی میده که حالم و بد میکنه
خب که چی
منم تی کش م (با احترام)
خب
گفتم خوب ِ که این مدلی ای یک جور با خودت تعریف میشی
گفت منم یادم ِ وقتایی و که وابسته بودم و از کسی نبودن اذیت میشدم
اما سعی کردم و رو خودم کار کردم که این طوری شدم
نگفتم اما من همیشه فکر میکردم و میکنم که این فردیت خیلی بد مزه ست اما انگار فقط همین مزه ست که وجود داره
که نه کسی برای ما وجود داره
نه ما برای کسی وجود داریم
میگه میخوای چند تا جلسه سخنرانی درباره ی پوچی ِ زندگی برات بفرستم ؟
میگم آره بفرست
میگم می خوام هفته دیگه برم شاید کلاس دف ثبت نام کنم
میگه خوب کاری می کنی که بهش جهت میدی
میگه جهت ِ "درست"
به خودم میگم الان یعنی فردا برم با مهرنوش بخوابم میشه جهت ِ غلط ؟! [چه خوب]
داریم زندگی میکنیم دیگه
صبح پا میشیم شب میخوایم آدمها رو میبینیم که زندگی میکنند
کاف زندگی میکنه ..میم ..ال ..زِ ..همه
ما هم همون کار و میکنیم دیگه
خیلی هم شفاف ِ ..مدرک میگیری ..خواستی میری ..خواستی ی ِ لیسانس دیگه میگیری
کلا مثلا بیست و پنج سال و سه روزت ِ هی بیشترش میکنی
در واقع هی کپی میکنی که سریع تر انجام ش بدی